loading...
حرفه وفن راه زندگي كردن است
سیّد جواد آیتی بازدید : 32 جمعه 25 اسفند 1391 نظرات (0)

خاطراتی چند در دوران تحصیل و دانش آموزی

 


تهیه کننده :

سید جواد آیتی نجف آبادی

دبیر حرفه و فن (مدرسه راهنمایی شهید مفتح) و (مدرسه راهنمايي شهيد چمران)

نوع دیپلم : هنرستان (ماشین افزار) دکتر شریعتی نجف آباد

محل خدمت بسیجی :

لشگر 8 نجف اشرف

مناطق عملیاتی : جزیره مجنون – فاو – حلبچه

فرماندهی گردان چهارده معصوم : فرمانده شهید حاج اکبر اعتصامی

گردان امام رضا : شهید حسین صنعتکار

گروه ذوالفقار : شهید هبت اله صالحی

فرماندهی گروهان و معاون : شهید آبانی و شهید اربابی

نام واحدها : پیاده – بهداری – تبلیغات – ادوات – خمپاره

به فرماندهی : سرلشگر پاسدار شهید والا مقام حاج احمد کاظمی

پروردگارا مرا وسیله ای قرار بده برای بسط و گسترش آرامش خودت.

پروردگارا یاری ام کن تا:

1-در دل های آکنده از نفرت بذر عشق و دوستی بکارم

2-در دل های رنجیده عفو و بخشش

3-در دلهای آکنده از تردید یقین

4-در دلهای ناامید امید

5-در دلهای مملو از ظلمت نور

6-در دلهای غمگین شادمانی

7-آه خدای من یاری ام ده تا

8-همان طور که به فکر تسکین غم و درد خویش هستم برای تسکین دیگران نیز بکوشم

9-همان طور که میخواهم مرا درک کنند بتوانم دیگران را بفهمم

10-همان طور که میخواهم دوستم داشته باشند و مورد عشق و محبت قرار گیرم به دیگران عشق و محبت نثار کنم

11-با عفو و بخشش دیگران مورد عفو و بخشش قرار خواهیم گرفت

12-با مرگ حیات مادی درد دنیای ابدی متولد می شویم

آنچه را که می بخشیم دریافت خواهیم کرد.

امام علی (ع): مردم دنیا چون کاروانی هستند که در حال خواب به پیش برده می شوند.

(دنیا نه سرای آرام گرفتن است و نه جای ماندن)

 

کی شود مهدی بیاید یا حسین                              کربلا را او گشاید یا حسین

کی شود آوای تو از نای او                           در کنار کعبه آید یا حسین

می شود با یا لثارات الحسین                        نهضتی  بر پا نماید یا حسین

کی شود گیرد ز دشمن انتقام                       شعر پیروزی سراید یا حسین

کی شود آن روضه خوان خون جگر                سوز این دل را فزاید یا حسین

 


اگر خدا را یاد کردیم خدا هم ما را یاد می کند .       بقره آیه 151

 

خواننده قرآن سه چیز را نیازمند است 1- قلب خاشع 2- بدن فارغ 3- محل خالی از اغیار

 

اگر بنده ای از این جام مرحمت و لطف جرعه ای نوشد تا ابد سرمست خواهد ماند و این کار را از هر طاعت و عبادتی دل انگیز تر و والاتر می یابد زیرا که در حقیقت با تلاوت قرآن مجید بی واسطه با پروردگار خود در مناجات و راز و نیاز است.

 


هزار مرتبه شویم دهان به مشک و گلاب

هنوز نام تو بردن کمال بی ادبی است

یاد دوستان شهید بخیر

شماره

نام و نام خانوادگی شهید

شماره

نام و نام خانوادگی شهید

شماره

نام و نام خانوادگی شهید

1

محسن جزینی

21

اسماعیل سلیمان نژاد

41

مهدی رحیمی

2

احمد رضا میکائیلیان

22

عباسعلی حسن خانی

42

محمدعلی طاهری

3

نوروز علی میکائیلیان

23

درویشعلی هاشمی

43

اسماعیل حاج صادقیان

4

رحمت الله میرزایی

24

بخشعلی مردانی

44

اسماعیل خسروی (والفجر8)

5

بهمن خسروی

25

محمود امامی

45

احمد لطفی (والفجر8)

6

فروزان سورانی

26

عبدالرسول حق شناس

46

صفا کارگر (والفجر8)

7

محسن رشیدزاده

27

حسن عبدلی

47

رحیم روز بهانی

8

محمود بیاتی

28

اکبر نادری

48

اسماعیل لاچینانی(کربلا5)

9

بیژن سورانی

29

محمدجواد صابری

49

محمدعلی هاشم زاده(کربلا5)

10

احمد شریفی

30

سلیمی

50

حسنعلی محمدی (کربلا5)

11

احمد نادری

31

رحیم درعلی

51

رمضانعلی عظیمی

12

لطف الله زمانی

32

حسین درعلی

52

داریوش عظیمی (بمباران هوایی)

13

فریبرز هارونی

33

حسین رئیس زاده

53

ابو عبدالله کربلایی (کربلا5)

14

نادر سگوند

34

بهنام بهارلو

54

غلامرضا محمدیان (کربلا5)

15

نبی الله بهارلو

35

محمد حسین هارونی (خیبر)

55

مجید شجاعی (کربلا5)

16

حاج محمد شریف زاده

36

حسین باقری

56

قدرت الله خلیلی (والفجر8)

17

لطف الله کریمی

37

مهدی باقری (بدر)

57

مولوی (والفجر8)

18

آیت الله اسدی

38

نصرت الله کلبعلی

58

مجید جاری (شلمچه)

19

عباس انتشاری

39

خسرو بهارلو (کردستان)

59

علیرضا سلیمی (شلمچه)

20

مرتضی خدادادی

40

پرویز بهارلو  (والفجر8)

60

خرم کاظمی

61

محمد جزینی (خیبر)

62

مهدی جابری (کردستان)

63

پورعبدالله

t

 

«شهادت و خاطرات بیاد ماندنی»   «تقدیم به روح امام شهیدان و شهدا و صالحین»

 

بشریت با همه ی پیشرفتهایش در علوم و فنون هنوز در گهواره ی طفولیت دانش است و تا رسیدن به بلوغ کامل راه طولانی در پیش است (امام خمینی ره)

بنام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و با سلام به تنها منجی عالم بشریت حضرت امام زمان مهدی موعود (عج) و با سلام بر ارواح مقدس شهیدان و روح پاک و ملکوتی رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی (قدس سره) و هم چنین رهبر عزیزمان آیت الله خامنه ای و تمام عزیزان فرهنگی و دانش آموزان گرامی و امیدان آینده این کشور عزیز اسلامی.

بنده و هر دانشجو و دانش آموزی در دوران تحصیل خاطراتی دارند حال چه خوب یا بد برای همیشه در خاطرش است واز آن بعنوان خاطره آمیز ترین دوران زندگیش نام می برد و افسوس این دوران را می خورد چه بسا بهترین اوقات زندگی اجتماعی و فرهنگی و هنری خود بشمار می رود و تا زنده است در وجودش باقی و فنا ناپذیر می باشد.

خاطراتی که بنده به عنوان سرفصل تازه ای در پیشبرد زمینه های تحصیلی و اجتماعی هنر ی و فرهنگی و از همه مهمتر پیمودن به سر منزل نهائی که همان قرب به خدا و گذشتن از خود و گذشت و اخلاص بود همه را خلاصه می کنیم در دوران دبیرستان و جنگ تحمیلی که الحق و واقعا توانست دانشگاهی برای رزمندگان اسلام باشد و ره چندین ساله را با اندک فرصتی بدست آورند.

سال اول هنرستان بودم هنوز چند ماهی از سال نگذشته بود که شور و شوق عجیبی در من پیدا شد که نتیجه می گرفت از روح رشادت و بردباری و اخلاص هم ردیفان و دوستان خود که به آموزش نظامی رفته بودند و در مرخصی ها از این روحیات تعریف می کردندبا این حال که علاقه به درس داشتم ولی نیرویی مرا وادار می نمود که به عمل بزرگتری دست بزنم.

بالاخره تصمیم خود را گرفتم و بدون اینکه مدرسه و خانواده متوجه شوند شرایط را مناسب دیدم و صبح شنبه یکی از هفته های سال 12/11/62 با این حال که کتابهای درسم را داخل کیفم گذاشتم و از خانه خارج شدم بدون اینکه دوچرخه و کیفم را بردارم جهت اعزام به آموزش خود را به حسینه اعظم نجف آباد محل اعزام به جهاد و آموزش رساندم وطی چند لحظه ای کارت معرفی به آموزش را گرفتم و سوار اتوبوس به پادگان آموزشی رسیدم.

بعد از یک ماهی با تمام شدن آموزش وشروع شدن عملیات مقدس خیبر و احتیاج به نیرو ما را مستقیما توسط یک فروند هواپیما از پایگاه 8 شکاری اصفهان شهید بابایی به اهواز منتقل شدیم در هواپیما چنان روحیه خوبی داشتیم که اصلا قابل توصیف نمی باشد و با این حال که اکثر بچه ها دانش آموز و بسیجی بودند بهترین ساعات عمرم بود و چنان نیرویی در من نهفته بود که وصف آن امکان ناپذیر می باشد بالاخره بعد از چند روزی ماندن در اهواز و سازماندهی شدن در گردانهای پیاده راهی مناطق عملیاتی شدیم.

منطقه عملیاتی خیبر واقع در عمق خاک دشمن (جزیره مجنون) می بود که نه راه خاکی داشت و نه پل بعد از مدتی سوار هلی کوپتر شدیم و با خواندن آیه الکرسی و آیه ی و جعلنا من بین ایدیهم سدا و من خلفهم سدا و اغشینهم و هم لا یبصرون به طرف جزیره پرواز کردیم هلی کوپتر پس از مدتی در یکی از خیابانهای خاکی جزیره فرود آمد و ما سریع از آن خارج شدیم و در لای نیزارها پناه گرفتیم.

هدف گردان ما ادامه ی عملیات و دفع تانکهای دشمن بود که با تمام وسایل پیشرفته ی جنگی از قبیل تانکهای پیشرفته ی تی 72ضد گلوله آر – پی – چی 7 و توپ 106 – توپهای با برد زیاد  و از آن مهمتر سلاحهای شیمیایی که اولین بار در این عملیات توسط دشمن استفاده می شد اسلحه سنگین ما آر – پی – چی – 7 و تیر بار بود که باید مقابل تانکهای عراقی مقابله می کردیم.

بچه ها با روحیه ی قوی وارد خط شدند در حالی که ذکر خدا بر لب داشتند هر روز صبح تانکها که حدود 400 دستگاه بودند شروع به پیشروی می کردند و نزدیکهای ظهر به خاکریزهای ما می رسیدند گلوله های آر –پی –چی موثر نبود و نبرد نیروهای پیاده اثری نداشت تانکها به حدی نزدیک شده بودند که لوله های آنها روی خاکریز پیدا بود.

با منهدم شدن یکی از تانکهای دشمن توسط بچه ها ، تمامی آنها پا به فرار می گذاشتند و بچه ها ندای الله اکبر سر می دادند چه صحنه های فراموش ناشدنی بود که انتظار یک لحظه آن ممکن است برای یک فرد در طول زندگیش پیش نیاید چنان بچه ها همدیگر را در آغوش می گرفتند که احساس پرواز می کردند و پیروزی را با صلوات و الله اکبر جشن می گرفتند.

فرماندمان شهید اعتصامی فریاد می کشیدند که پیروزی شما را به گوش حضرت امام خواهم رساند – احسن – بارک الله و ذوق و شادی می کرد و با این حال که فرمانده گروهانمان و چند تای دیگر شهید شده بودند ولی پیروزی را جشن گرفتیم (یاد شهید حاج اکبر اعتصامی – شهید آبانی – شهید اربابی از فرماندهان گردان چهارده معصوم).

روزهای بعددشمن با عصبانیت گلوله می ریخت بطوری که در هر دقیقه حدود یک میلیون گلوله بر سر بچه ها فرود می آمد و بچه ها واقعا دلیرانه مقاومت می کردند تانکها جلو می آمدند و بچه ها دفاع بطوری دشمن نزدیک شده بود که یکی از برادران که مسئولیت آن زدن نارنجک تفنگی بود نارنجکهای تفنگی را بوسیله دست پرتاب می کرد و به سینه های تانک می خورد و چه بسا اثری نداشت در یک لحظه ما مهماتمان تمام شد و بعضی از  تفنگها گیر کرده بود – آب نداشتیم – هوا داغ بود – ترکش گلوله ها از یک طرف زخمیها طرف دیگر و روحیه ی نامتعادل –در این لحظه ذکر خدا بر لب توکل بر خدا که همه جا یار و یاور رزمندگان اسلام بوده است یکی از برادران که مسولیت آر – پی – چی 7 را داشت گریه می کرد و می گفت گلوله ندارم و التماس می کرد که گلوله به او برسانیم ولی افسوس که مهمات نبود و وقت کم و دشمن در حال پیشروی.

در این لحظه این برادر شروع کرد به حالت گریه و زاری در اطراف خاکریز گشتن و درخاکها دست می مالید در این لحظه یک جسم توجهش را جلب کرد بله دست آن به یک گلوله آر – پی –چی خورده بود با خوشحالی آن را دخل قبضه گذاشت و فریاد زد یا امام زمان و شلیک کرد گلوله با سرعت پیش می رفت و در قلب یکی از تانکهای عراقی جای گرفت و منفجر شد .

الحق چه صحنه ای تانکهای دشمن با دیدن این صحنه عقب نشینی کردند و نیروی پیاده که پشت آنها موضع گرفته بودند توسط رزمندگان درو شدند بچه ها تشکر می کردند و به زمین سجده می کردند و همدیگر را در آغوش می کشیدند بعد از چند روزی که در خط بودیم تدارکات و امکانات رزمی رسید و ما جای خود را با گردانهای ادوات و زرهی عوض کردیم و به عقب برگشتیم .

بله بعد از یکسالی که در منطقه بودم و هر باری به مرخصی می آمدم هنوز کتابهایم در کیفم بود و خیلی دلم می خواست که به مدرسه بروم ولی شوق نبرد دلم را آّرام می کرد اما به خودم می گفتم کشور تا امنیت نداشته باشد همه کارها به خوبی انجام نمی گیرد.(به قول شهید میکائیلیان: دکتر و مهندس درچنین شرایطی چه فایده ای دارد)

خاطره ی دیگری که بنده در دوران دبیرستان و جنگ دارم و مربوط به عملیات والفجر 10 منطقه حلبچه می باشد این عملیات در آخرهای سال 66 در شمال عراق در منطقه کرد نشین عراق که بوسیله قله هایی بنامهای شاخ بالامپو – شاخ سورمر – شاخ شمیرون – کانی سالار – بیزل محافظت می شد.

چون بنده و دیگر بچه ها جزء واحد خمپاره  دیدبانی فعالیت داشتیم یک ماه قبل از عملیات جهت توجیه منطقه و شناسائی منطقه عملیاتی به این سرزمین اعزام شدیم و وظیفه ما این بود که هر روز جهت شناسایی به قله های اطراف مبدل به لباس کردی رفته و استحکامات آنها را زیر نظر داشتیم.

بعد از یک ماهی که در منطقه توجیه شدیم و شب عملیات نبردهای نیروهای پیاده شروع و به پیشروی در عمق مواضع دشمن و از قله ها بالا می رفتند و محدوده عملیاتی لشگر ما منطقه شاخ بالامپو و شهر حلبچه و اطراف آن بود که روز سوم به تسخیر نیروهای خودی درآمد دشمن که دیوانه وار همه چیز خود را گذاشته و فرار میکرد به دست نیروهای اسلام اسیر می شدند.

مردم شهر از رزمندگان استقبال می کردند و فضای روانی و عشقی غیر قابل توصیف حکم فرما بود صبح بود و هوای مرطوب و دل انگیز به این حالت افزایش می داد در روز چهارم عملیات واقعه تلخی اتفاق افتاد که پرده ی جنایت از روی حاکمان بغداد برداشت و دست به یک جنایت نابخشودنی زدند و آن بمباران شیمیایی شهر بود که حدود 7 هزار نفر در طی این ماجرا به شهادت رسیدند و به حدی بنده و دیگران تحت تاثیر قرار گرفتیم و کنار اجساد قربانیان گریه و عزاداری می کردند و با تمام امکانات شروع به انتقال مجروحین شدیم بچه های معصوم پیره زنان و مردان و حیوانات چه گناهی داشتند یادم هست که با چندی از برادران دیده بان جهت گزارشات به اطراف شهر رفتیم و ماسکهای خود را به افراد غیر نظامی می دادیم و طرز کارهای آن را با اشاره به آنها یاد می دادیم خلبانان عاشقانه مخلص وار زخمیها و مردم را نقل و مکان می کردند و چنان صحنه ی رمانتیک بود که وصف آن برای هر نویسنده و کارگردان فیلم غیر ممکن است بنده در طول دفاع مقدس به دفعات به منطقه اعزام شدم و طی این مدت هرگز از درس وبحث غافل نبودم و در مجتمع های آموزشی رزمندگان فعالیت داشتم و در سخترین شرایط زیر گلوله دشمن و در هوائی گرم شرجی فاو در زیر بارانهای سیل آسا و در حالی که در منطقه فاو در سنگر جلسه امتحان ریاضی بودیم و برگه امتحان از عرق و هوای شرجی خیس شده بود و مجبور بودیم برگه را عوض کنیم یا چندین کیلومتر پیاده روی و عبور از رودخانه خروشان الوندرود و رفتن به آن رودخانه جهت امتحان قرائت زبان .(قابل توجه دانش آموزان)

بله خیلی از این موارد که دلیل به این مطلب است که بنده و دیگران نمی خواستیم در یک جبهه کار کنیم و چه بسا بسیاری از همکلاسیهایم و دوستانم به درجه رفیع شهادت رسیدند و یا اسیر و جانباز جنگ هستند بنده دوره ی هنرستان را همزمان با عملیاتهای مختلف سپری کردم و خوشحال و مسرور از این هستم که هم در سنگر درس و علم و هم در سنگر درس و علم و هم در سنگر جهاد و مبارزه توانسته ام دین خود را به این انقلاب و ملت اسلامی ادا کنم امید آن دارم که خداوند هر دو مبارزه را از ما قبول دارد و بتوانیم در پیشبرد اهداف عالیه انقلاب و جمهوری اسلامی گام برداریم و بتوانیم فرزندانی خوب و مذهبی و با شخصیت و با ایمان در خط انقلاب و رهبری تربیت کنیم انشاء الله به امید پیروزی حق بر باطل و قبولی عبادات در پیشگاه خداوند متعال.

آمین یا رب العالمین12/1/91                                                     

منابع :

v   قرآن مجید

v   حکمت های نهج البلاغه

v   خدا درون وجود انسان

v   خانه خوبان

v   یاد واره شهدا

v   خاطرات جبهه (شخصی)

v   نشان از بی نشان ها

تایپ و نشر : معاونت فرهنگی پرورشی مدرسه راهنمایی شهید مفتح نجف آباد

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 74
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 10
  • آی پی دیروز : 42
  • بازدید امروز : 12
  • باردید دیروز : 39
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 52
  • بازدید ماه : 51
  • بازدید سال : 192
  • بازدید کلی : 3,279